پادشاه فر و نور و روشنایی

تولد یه فرشته

پسرنازنینم، قرار بود اواخر بهمن بدنیا بیای ولی به خاطر کم شدن مایع توی شکمم دوهفته زودتر بدنیا اومدی. وقتی برای معاینه رفتم مطب خانوم دکتر،خانوم دکتر باعجله گفت همین الان برو بیمارستان بچت تو موقعیت خوبی نیست سریع با بیمارستان هماهنگ کرد ومن هم خوشحال بودم هم ناراحت خوشحال  برا اینکه تورو قرار بود تو آغوشم بگیرم وناراحت برا اینکه داشتی دوهفته زودتر میومدی وضیعت خوبی نبود .بلاخره ساعت ۶عصربه بیمارستان  مادران رسیدیم بعداز پذیرش به من امپولی زدن که ریه تو کامل بشه چون داشتی زودتر بدنیا میومدی.  سرانجام پسرنازنیم در ساعت ۱۰و ۳۰ دقیقه شب در تاریخ ۱۳ بهمن چشم با این دنیای زیبا گشودی.   
13 مرداد 1397

تورو توی وجودم داشتم

پسر نازنینم درتاریخ ۵ تیر۹۴ فهمیدم تورو ۵ هفته ست توی وجودم دارم. چه لحظه ی شیرینی بود، وقتی خانوم دکتر تهرانی وجود تورو به من خبر داد.  و شیرین ترین لحظه وقتی بود که وجود تورو به بابا امید گفتم و تو در ان لحظه شده بودی شیرین ترین و دوست داشتنی ترین اتفاق زندگیمان.
11 مرداد 1397

تقدیم به پسرم

سلام پسرخوشگلم. امروز تصمیم گرفتم خاطراتتو ثبت کنم اول برا خودم دوم برای تو. البته با تاخیر زیاد اینکارو میکنم .امروز که تصمیم گرفتم برای تو بنویسم تو ۲ سالو۶ماهه هستی ولی تمام لحظه های با تو بودن جلوی چشمانم هست سعی میکنم بهتریناشو برات بنویسم. 
11 مرداد 1397